؛: مد الزاما منفعل نیست و میتواند نقشآفرینی داشته باشد و در عصر حاضر یکی از اصلیترین ابزار انتقال پیام ما باشد. مد همچنین امکان آن را دارد که به مفهوم توده نزدیک شود و توده نیز در عین حال حاصل فردیتهای کاذب است.
کتاب «مد و فلسفه» تلاش دارد ابعاد گوناگون فلسفی اجتماعی مد را به زبانی ساده مورد بررسی قرار دهد. این اثر با بحث درباره ماهیت مد و چگونگی «مد شدن» چیزها آغاز میشود و در خلال بحثهای گوناگونی مرز میان مد و مفاهیم مرتبطی چون سبک، طراحی و زیبایی را مشخص میکند و به وجوه اجتماعی مد و کارکردی که مد در جامعه امروز ایفا میکند میپردازد از این رو در ایبنا با ریحانه صارمی مترجم این کتاب گفتوگویی انجام دادیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
ابتدا از عنوان کتاب شروع کنیم، چرا فلسفه باید به مد توجه کند؟ زیرا به نظر میرسد که مد موضوعی بوده که کمتر مورد توجه فیلسوفان بوده است درحالیکه مد یکی از مظاهر گسست ناپذیر دنیای اکنون است.
این یکی از سوالهای اصلی مطرح در کتاب است. اینکه آیا مد مهم است و چرا تاکنون فیلسوفان کمتر در این زمینه بحث کردهاند. پرسشهای متعددی که کتاب حول مساله مد مطرح میکند به نوعی مهر تأییدی بر این مسأله است که فلسفه میبایست به مد توجه کند. بگذارید من سوالتان را کمی تغییر دهم و بپرسم چرا باید درخصوص مد فلسفهورزی کرد یا به مد اندیشید؟ کتاب مد و فلسفه یکی از جلدهای مجموعه کتاب فلسفه برای زندگی است و تلاش دارد به مخاطبانش بیان کند که میبایست در مسائل روزمرهمان در زندگی نیز عمیق تأمل کرد و به مسائل آن از ابعاد متفاوت نگریست. در نتیجه من گمان میکنم بیش از آنکه بخواهیم به غفلت فلسفه از مسأله مد بپردازیم میبایست به دور ماندن و غفلت زندگی روزمره از فلسفه و فلسفیدن بپردازیم. در نتیجه باید به مد از حیث فلسفی و اندیشهورزانه توجه کرد همانطور که باید به کوهنوردی، دوچرخهسواری، خوراک و مادری و پدریمان از حیث فلسفی توجه کرد. برای مدتها به نظر میرسید زندگی روزمره از اهمیت زیادی برخوردار نیست، نه صرفاً از آن جهت که امری والا یا نخبگانی نیست بلکه حتی از آن جهت که به نظر میرسید نقشآفرینی کمی دارد.
با این وجود لااقل امروز شاهد آن هستیم که حتی نقشآفرینی و سیاستورزی نیز تا سطح امر روزمره تغییر یافته است. کتاب به نمونههایی از مد مقاومتی اشاره میکند که افراد در آن با پوشیدن یک رنگ یا لباس خاص مقاومت خود را نشان میدادند. در مناسبات مدرنی که ارتباط با آدمها عمق کمتری پیدا میکند پوشش میتواند بهصورت نمادین هویت افراد، گرایش فکری آنها و تعلق گروهیشان را نمایندگی و ابراز کند. امروز در ایران این اهمیت بیش از پیش مشخص شده است. هویت سیاسیای که پوشش زنان به خود گرفته است از بسیاری از نمادهای سیاسی و اعتقادی دیگر اهمیت بیشتری پیدا کرده است. این اهمیت مد و پوشش بهخودی خود به قول شما در دنیای کنونی است. علاوه بر این هر امر روزمره با مسائل متعددی پیوند خورده است. همانطور که کتاب نیز اشاره میکند انتخاب ما در خرید یا عدم خرید از برندهای خاص میتواند پیامدهایی در کیلومترها دورتر بگذارد. ضمن اینکه پرسشهای زیست محیطی و اخلاقی مختلفی را نیز مطرح میکند.
این سوال جدی در مورد مد و فلسفه وجود دارد که چرا باید به مد اهمیت بدهیم وقتی مسائل انسانی و زیست محیطی زیادی در اطرافمان هست؟ پاسخ فلسفه به این سوال چیست؟ آیا به دنبال مد بودن نوعی نزول اخلاقی نیست؟
مد از قضا خود یک مساله زیست محیطی و انسانی نیز هست و با توجه به پررنگ شدن مدگرایی در دوران جدید میتوان گفت که بهواسطه نقش مهمی که در این مسائل دارد پرداخت به مد حائز اهمیت است. نکتهای که به آن اشاره نکردید و به نظرم بسیار مهم است ارتباط مد و مسأله زنان است. اگرچه مد صرفا زنانه نیست اما وجوه پررنگ خود را در نسبت با زنان پیدا میکند. بیربط نیست که نویسندگان کتاب نیز همگی زن و فمنیست هستند. نوع مدی که ما از آن پیروی میکنیم بهنوعی بازتاب مواجهه ما با مسائل گوناگون است. اینکه یک فرد آیا باید دنبال مد باشد یا از آن دوری کند یا حتی سبکی که انتخاب میکند نیازمند یک تصمیم فلسفی است. مد میتواند فراتر از صرف تقلید باشد، مد در سادهترین حالت خود نیز میتواند نوع حضور اجتماعی ما را شکل دهد. برای مثال پرسش از پوشیدن کفشهای پاشنه بلند صرفا پرسش از ظاهر یک مد نیست، حضور اجتماعی ما در جامعه را معرفی میکند. ورود دامنهای کوتاه یا شلوارهای جین به مد تغییر نقشهای اجتماعی را هم تا اندازهای با خود به همراه داشتند. کتاب تلاش دارد این را بیان کند که برای هر فرد انتخاب مدگرا بودن یا نبودن و سبکی که انتخاب میکند یک پرسش فلسفی است و باید به آن اندیشید.
مرز بین مدگرا بودن و نبودن کجاست؟ آیا برای پدیده مد مرز قائل شدن درست است؟
اینکه چه چیزی مدگرایانه است یا نه واقعا مرز مشخصی ندارد. ضمن اینکه این مرز در طول زمان مدام تغییر میکند و بسیار سیال است. حتی اینکه آیا مد را نخبگان تعریف میکنند یا گرایش عموم به آن اثرگذار است پرسشی جدی است. مد خیابانی و مد سکوها دو پدیده متفاوت هستند و در عین حال هر دو مد هستند. پاسخ این سوالها هم کاملا مشخص نیست. چون مثالهای نقضی برای هرکدام وجود دارد. با این حال به نظرم میرسد مد پدیدهای است که در رفت و برگشت مدام بین طراحان و مصرفکنندگان شکل میگیرد. اینکه چه کسی نقش پررنگتری ایفا میکند و میتواند اثرگذاری بیشتری داشته باشد محل پرسش است. این پرسش موضوع یک فصل از کتاب است که مبسوط در آن بهش پرداخته شده و البته همانطور که گفتم پاسخ صریحی نمیتوان به آن داد.
بسیاری از منتقدان یا فیلسوفانی که مد را نقد میکنند به این جهت است که معتقدند در مقاطع تاریخی پولهای هنگفتی صرف مد و لباس شده است در حالیکه مردم زیادی در فقر بودهاند، آیا میتوان همزمان هم پیرو مد بود و هم اخلاق؟
این پرسش مهمی است و طرح روی جلد ترجمه کتاب هم از همین پرسش انتخاب شده است. ماری آنتوانت نماد مدگرایی بیتوجه به جامعه و فقر است. مدگرایی و ثروت یا مدگرایی و مصرفگرایی یک روی مسأله است. روی دیگر نیز مدگرایی و استثمار زنان کارگر در کشورهای جنوب برای مد ارزان و سریع است. همانطور که اشاره کردید مسائل زیستمحیطی هم روی دیگر ماجراست. در کل چالشهای اخلاقی متعددی پیش روی مدگرایی است و از طرفی هم صنعت مد تلاش کرده تا به طرقی پاسخهایی به این چالشها ارائه دهد. نویسندگان کتاب اگرچه به این چالشها میپردازند پاسخ صریحی به این مسأله ندارند که آیا پیرو مد بودن اخلاقی است یا خیر. اما لازم میدانم به یک نکته نیز اشاره کنم. ما از سبکهای متعدد در مد میتوانیم صحبت کنیم و در این صورت بیش از آنکه از پیروی از مد بگوییم از پیروی از سبکها بگوییم. همانطور که گفتم مد الزاما منفعل نیست. میتواند نقشآفرینی داشته باشد و البته میتواند در عصر حاضر یکی از اصلیترین ابزار انتقال پیام ما باشد.
یکی از فصل های کتاب به بردگان مد پرداخته است، جایی که شیء وارگی بر انسان غلبه مییابد و مد به عنوان یک اصل قرار میگیرد، بردگان مد به لحاظ معرفت شناسی چه ویژگیهایی دارند؟
بله بحث بردگی مد به سرسپردگی به مد و پیروی مطیعانه از آن اشاره دارد. فکر میکنم اصلیترین کلیدواژهای که میتوان در این موضوع مطرح کرد خودآیینی است. اینکه فرد بهصورت خودآیین پوشش، عطر یا سبکی را انتخاب کند و بتواند بیان کند که این انتخاب او از سر تأمل منسجمش حاصل شده است. فلسفه با به پرسش کشیدن آغاز میشود و به نظرم اساساً ویژگی خاص فیلسوف یگانه بودن پاسخ او به پرسشهاست. در این صورت یکدست شدن با مدی که مشخصهاش فراگیری است بهنوعی در تضاد به فسلفهورزی قرار میگیرد.
من مایلم به این اشاره کنم که موضوع کتاب یعنی مد (و شاید دقیقتر بگوییم فشن) اگرچه به ظاهر و پوشاک معطوف است اما اساساً به حوزههای بیشتری نیز قابل بسط است. در حال حاضر حتی افکار مد میشوند، موضعگیریها و احساسات مد میشوند. بحث بردگی مد و اهمیت خودآیینی در همه این حوزهها حائز اهمیت است. پرسش اصلی در اینجا آن است که به چه اعتباری فرد میتواند یقین حاصل کند که این انتخاب اساساً انتخاب خودآیین اوست و توهم انتخاب نیست. این مسأله در مد پوشاک شاید بیشتر تجلی پیدا کند چرا که تغییرات آن سریع است و به سرعت اشیا در تناوب ارزشگذاری زشت و زییا جا به جا میشوند. با این حال در ایدهها نیز میتوان این تناوب را، هرچند با سرعتی کمتر، مشاهده کرد. جریانها بر انتخابهای افراد اثر میگذارند و تا زمانی که فرد در ذهن و فکر خود نتواند خودآیینیاش را کسب کند به بردگی دچار شده است. در اینجاست که تبلیغات و نقش آنها اهمیت پیدا میکند.
وجه دیگری که به آن اشاره کردید، شیءوارگی، نیز ذیل همین مسأله خودآیینی قابل فهم است. با این تفاوت که نسبت مد و فرد را از منظر دیگری مینگرد. این همان بحث شنیده شدهای است که برخی فمنیستها نیز مطرح میکنند که مد به زنان (و بهطور کلی انسان) بهمثابه یک شیء مینگرد که گویی چیزی جز بدنهایشان نیستند و بهنوعی پارادایمی را برمیسازد که در آن افراد میبایست به هنجارهای بیرونی وضعشده تن دهند. در فصلی از کتاب ذیل موضوع بازی با باربی این بازتولید نقش مراقبتی زنان از طریق بازی با باربی توضیح داده شده است. در اینجا تنها بحث پوشاک و بدن نیست، بحث نقشی است که ذیل این انگاره به دختر منتقل میشود. و همچنین شیءوارگی کارگرانی که در خط تولیدهای مد کار میکنند نیز وجه دیگری از ماجراست، که بسیار مغفول مانده است.
همچنان که دنیای جدید فردگرایی را ترویج میکند، آیا خرید عملی بی ضرر است یا رفتاری است در راستای تقویت سرمایه داری؟ اساسا مسئولیت افراد در برخورد با مد چیست؟
گمان کنم در سوالهای بالا تلاش شد به این نکته اشاره شود که مد یک امر فردی نیست. البته این با فردگرایی تعارضی ندارد. برعکس گمان میکنم آن وجهی که در خصوص انتخاب و خودآیینی مطرح کردیم بیشتر فردگرایانه بودن مد را مورد پرسش قرار دهد. مد امکان آن را دارد که به مفهوم توده نزدیک شود و پیروان مد درواقع رفتاری تودهای از خود بروز دهند. توده نیز در عین حال که حاصل فردیتهای کاذب است. در نتیجه شاید باید بیش از آنکه به فردگرایی آن پرداخت به وجه تودهای آن اشاره کرد. پرسش آن است که آیا مد میتواند خودآیین و مستقل شود یا همانطور که شما اشاره کردید در خدمت سرمایهداری قرار خواهد گرفت. بیش از آنکه پاسخ به این پرسش اهمیت داشته باشد تلاش هر فرد برای پاسخدهی به این پرسشها اهمیت دارد. به گمان من راه برونرفت از وضعیت تودهای پرسش انتقادی به مسائل است و نخستین پرسشها را هم میتوان معطوف به مسائل زندگی روزمره مطرح کرد.